از وصیتنامه ابراهیم آل اسحاق: مدیریت کردن آگاهانه و آزادانه اراده و اختیار خویش، بزرگترین موهبت برای انسان است؛ - اگر فعالیت تشکیلاتی سنتی وبسته، فردیت و هویت شخصی انسان را نفی و تحقیر و قالبریزی کند، حرام است؛ - صداقت بدون خردورزی میتواند سر از ضلالت دربیاورد؛ - آزادگی در گرو یگانگی در درون و صراحت در بیرون است؛

پیامی از ابراهیم: "مکتوبات سراشیبی"

به نام دوست که هیچ وقت تنهایم نگذاشت!

به نام فرح که عشق بزرگ او، سوخت ادامه زندگی ام می باشد!

به نام دخترانم که طعم اصلی زندگی ما بودند!

به نام زندگی که با تمام زیبایی اش، شماره معکوس پایان آن برایم آغاز شده است!

دوشنبه ۱ تیر (۲۲ ژوئن)

   امروز دونکته فلسفه هستی و مرگ را برای مدت کوتاهی در ذهنم فعال کرد. طبق معمول عصر بعد از شام با فرح رفته بودیم قدم بزنیم. توی یک پارک چند کودک خردسال با سرو صدای زیاد داشتند بازی می کردند. مادران یا مادر بزرگ هایشان بازی آن ها را نظاره کرده و مواظب شان بودند. فکر کردم ۷۰-۸۰ سال دیگر این بچه ها فرصت زندگی خواهند داشت. در روزگار آن ها چه حوداثی رخ خواهد داد و هر کدام چه سرنوشتی پیدا خواهند کرد؟ بی اختیار رفتم دوران کودکی خودم و همبازی هایم و این که هرکدام الان کجا هستند، توی گور یا عرصه زندگی با سرنوشت های عجیب و غریب. ما نوبرش را نیاورده ایم، چرخه زندگی ادامه دارد و خواهد داشت. به قول شاعر شیرین سخن (احتمالا سعدی) "هرکسی چند روزه نوبت اوست". مهم این است که این قدر خودخواهانه روی خودت متمرکز نشوی و به تداوم حیات در کل هستی فکر کنی. دست فرح آمد و روی صندلی برقی ام، روی بازویم قرار گرفت، فهمیدم که باید به همین لحظه فکر کنم که با یک چنین عشق بزرگی که در زندگی دارم، لحظات سرشاری را می گذرانم، فردا – و شرایط فردا - را برای فردا واگذارم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر