مرگ گاهی ریحان میچیند از: ابراهیم آل اسحاق
" مرگ، گاهی ریحان می چیند "!
باید مال حدود 50 سال قبل باشد این خاطره که دوران دانش آموزی، چند تابستان به روستای آبا و اجدادی مان در اطراف زنجان می رفتیم. چه صفایی داشت میهمان بودن در خانه خشت و گلی و پر از صفای خاله جان، کنار تنور به پخت لواش نگاه کردن و خوردن نان تازه و لذت بردن از بوی آبگوشتی که در دیزی سیاه و دوده گرفته ای در ته تنور داشت قلقل می کرد. و شب ها دستجمعی روی بام کاهگلی خوابیدن، و در سکوت رازآلود دهکده به آسمان پر از ستاره خیره شدن.
اشتراک در:
پستها (Atom)